زندگی نامه « درویش عبدالمجید طالقانی »

درویش عبدالمجید طالقانی، متولد روستای مهران طالقان   می باشد. سال تولد وی، 1150 قمری و برخی 1148 یا کمتر، ذکر کرده اند.
[[در کتاب مرجع تالیف استاد مشعشعی و با اندک جستجو در سایر منابع در دسترس، متاسفانه اطلاعاتی از اسامی و مشخصات والدین عبدالمجید طالقانی، اعلام نشده است]].
مجید در نوجوانی از زادگاه خود به شهر قزوین مهاجرت می نماید

فردی کم سن و سال از خانواده روستایی، بی اسم و رسم،   از طالقان برخیزد و برای کسب دانش و هنر، کسان خویش   را ترک کند و به قزوین آید، لکن آنرا کوچک ببیند، و قصد سفر به اصفهان (پایتخت سابق ایران زمین) نماید، مشخص است که خداوند در وجود او، چه نبوغ و ذوق و استعداد هنری، نهفته است

بنوشته بر زر ورق آسمان نظر
درویش طالقانی مهرانی المقر​​​​​​​​​​​​​​

در سفر سال 1366 استاد مشعشعی به روستای مهران،
حسب اعلام سالخوردگان روستای مذکور،
از پدران خود نقل می نمایند که درویش تنها فرزند خانواده خویش بوده و از اعقاب ایشان، کسی در روستای مهران ساکن نیست.

گفته میشود عبدالمجید تا پایان عمر، تاهل اختیار نکرده است. هر چند در قطعه ای از ایشان

مخدوما، مهربانا، خواهید که در دو سه روز این محب خود را، از تفرقه حواس فارغ کنید، قلیل خرجی بهر نحوی که مقدور بوده باشد، باید که تدارک کرده شود. خود دانسته، میدانید که شرمندگی عیال، بدتر المی است از آلام روزگار، که بهیچوجه من الوجود چاره نمی گردد. ص 153

​​​​​​​
البته ممکن است این مطلب، در شکوه کلی از روزگار یا توسط درویش عبدالمجید برای شخص دیگری، تحریر شده باشد

اوضاع سیاسی و فرهنگی آن زمان اصفهان، به دلیل آثار حمله محمود افغان و سرنگونی حکومت صفویه و لشکر کشی های نادر شاه و تا قبل از دوره زندیه، زمانه نابسامان و فوق العاده رنج آور، برای دانشمندان و به خصوص هنرمندان بوده است

به نحوی که برخی، نیمه اول قرن دوازدهم را،
روزگار انحطاط ادب و هنر پارسی می دانند

درویش عبدالمجید در اواخر عمر خویش، با حکومت
​​​​​​​میرزا عبدالوهاب در اصفهان معاصر میگردد

وی مردی نیک نفس و هنر پرور بوده و حضور در محفل علمای پیرامون میرزا عبدالوهاب، تنها نقطه عطف زندگی، پر از سختی و ناملایمات درویش بوده است

گفته میشود، درویش به دلیل حسن ملازمت برخی دوستان خویش در اصفهان، علی رغم مشکلات موجود، جلای این شهر نکرده و تا پایان عمر کوتاه خود، در همان جا سکونت داشته است. برخی از قطعات درویش، این مطلب را به خوبی نشان می دهد

در روز دوشنبه ذی الحجه الحرام 1179 ق در دارالسلطنه اصفهان، در باغ سعادت آباد، در خدمت مخدوم حقیقی خود ابن مرحوم فتحعلی خان افشار محمد رشید بیکا آدام الله قدره العالی، تحریر نمود، کمترین بنده با اخلاص عبدالمجید

عبدالمجید درویش، در قریه دولت آباد در خانه آقا محسن در خدمت جمعی از مخادیم عظام .. از جمله حاج الحرمین لطفعلی بیک ... و جمعی دیگر از دوستان تحریر شد ص 157

متاسفانه علی رغم اوج کمال هنری درویش،
وضعیت معیشت وی در آن دوره،
با سختی زیاد ناشی از کسالت جسمی و بلکه فقر و تنگدستی، همراه بوده است


به تاریخ اوائل شهر رمضان یک طرف کسالت روزه، یک طرف پریشانی حواس زیاده از حد قیاس،
​​​​​​​به صد هزار فلاکت


روز سه شنبه سلخ جمادی الاول در کمال سرعت به افسردگی قلمی شد سنه 1180 ق​​​​​​​

در تصویر سمت راست، یک قطعه خط شکسته بسیار زیبا، از درویش عبدالمجید طالقانی، با خصوصیت ویژه، مشاهده میشود

زیرا در قسمت بالا و چپ نامه مذکور، یک بیت از سروده های ایشان تحریر شده، که به منزله امضاء درویش ذیل آثار خویش میباشد. متن شعر به این شرح است

به من یک روز هجرانت نه آن کرد
که در صد سال شرح آن توان کرد

متن مرقومه ای که درویش از دوستی، طلب کمک نموده است

میرزا رفیع ... هر چند کمترین بنده ... از التفات سامی زیاده از حد تحریر و تقریر خجل و شرمنده است ... متوقع و مستدعی است که قدری خرجی که چند روز گذران کند فرستد که خدا گواه است که در این چند روز، زیاده از حد تقریر و تحریر، سرگردان و معطل است. مشقه فی شهر محرم الحرام سنه 1180ق​​​​​​​

علاوه بر مشکلات جسمی و بیماری، به خصوص جهالت برخی اشخاص به ظاهر مدعی، موجب انواع فشارهای جسمی و حتی روحی بر عبدالمجید می گردد. تاملی بر برخی نامه ها و شکوه های ایشان

«دوشنبه بیست و پنجم جمادی نخست است. از فرط پریشانی و کج خلقی خواستم خاطر پژمرده را به مشغله ای مشغول دارم و نفسی بفراغ بال بردارم. هزار افسوسم که روزگار دست توانایی بسته و پای ارادتم را شکسته

خدایگانا امروز در تمامی جهان احدی انصاف انسان نمی شناسد، خصوص در مراتب شناختن خط که اکثر اشخاص که لاف فهم می زنند، همین که فهمیدند که این کاغذ را، کمترین، تحریر کرده، جرح می نمایند. گاه اتفاق می افتد که آن کاغذ مجروح، خط میرزا حسن است، شفیعا بمظنه، همین که خط بنده است، جرح می کند. خدا ایشان را انصاف کرامت کند

هر جا خط کهنه می بیند نوشته، خط محسنا می داند و بی اختیار می شود. گاهی به مرحوم شفیعا، ترجیحش می دهد، اما وجه رجحان مشخص نیست. نخست ظاهر با بنده کمال شفقت اظهار می نماید، اما عزیزی می گفت که در جَر و بجرح تو بی اختیار اگر قطعه خوش نوشته را بگویند که فلان نوشته است

تا جان و روح در بدن دارد، ممتنع است که پذیرد و قبول کند. امر من امری شده است که خواب راحت کمتر کرده ام. از هر که تصور کنند زیاده.» ص 172​​​​​​​

و نیز در قسمتی از یک قطعه به خط درویش که در تاریخ 1183 قمری نوشته شده است :

«از بی وقوفی مردم از خود راضی گله دارد... دوسه خط شناس غیر معروف داریم که هیچ کس را به خط شناسی قبول ندارند و خود هم به هیچ وجه وقوف ندارند کسی چه کند اگر جرح ایشان نماید صلاح حال نیست، نکته جانکاهی است خط شناسی!» ص 175

در قسمتی از تحریر یک قطعه با تاریخ 1180 قمری :

«به جهت بی قدری این فن، مشق را ترک کرده بودم، باز خیال کردم چند سال تصدیق و ریاضت کشیده خوش نیست ترک همره، دیگر بار شروع به مشق شد.
​​​​​​​امید که بعد از این چون بیش از این موجب پشیمانی و حرمان نگردد. حسب الاشاره عزیزی تحریر این دو کلمه شد.» ص 192

استاد مشعشعی، در ص23 کتاب خویش، در نکوهش وضعیت مذکور، چنین شکوه نموده اند :

دریغ و صد افسوس از هنر مند نابغه ای که چنین مورد بی مهری و کم لطفی ابناء روزگار قرار گرفته و در اوج اقتدار، به دلیل بی بهره بودن از حداقل امکان زندگی و رفاه نسبی، ناچار به ترک همره بوده است، یعنی از قلم، این یار و مونس همیشگی که با وی میثاق ازلی داشته است، جدا شود !

آن عزیز بزرگواری که امروز نوشته هایش را چون کاغذ زر، دست به دست می برند و به آن مباهات می کنند، چنان جانش را غمین و خاطرش را اندوهگین و آزرده میسازند که از خلق شاهکارهایش، که هر یک چون دردانه ای است ثمین و گرانبها، احساس پشیمانی و حرمان کرده است .


تفو بر تو ای چرخ گردون تفو!ص 23

فروتنی و تواضع درویش

به نقل از دکتر بیانی، درویش علی رغم توانائی های فراوانش، متواضع و شکسته نفس بود .

اکثر نوشته های او با اوصافی مثل «عبد» یا «اقل» یا «بنده کمترین» شروع و به کلماتی مثل «فقیر» یا «بیچاره» و نظایر آن، ختم می شود .
​​​​​​​

در اغلب قطعات بسیار نفیس خویش، اعلام داشته که به تضییع این صفحه پرداخته شده است

بعلاوه باتوجه به استادی مسلم درویش و برجسته بودن او، نسبت به خوشنویسان قبل از خود، نهایت ادب و احترام را به کار برده است .

حتی در قطعاتی در اواخر عمر خویش بیان داشته است :

«اکثر این خط از استادی مرتضی قلی سلطان شاملو نقل شد. حرره العبد الاقل عبدالمجید فقیر سنه 1181 ق» یا «صفحه ای است خط استاد بزرگوار شفیعا شوق آن کردم که از روی آن نقل کنم» یا «حرره العبد الاقل الحقیر عبدالمجید الفقیر در دارالسلطنه اصفهان به تاریخ شهر صفر، نقل از خط استادی میرزا حسن کرمانی رحمه الله»
​​​​​​​

در باب میزان تواضع و خشوع عبدالمجید و تاثیر آن بر دیگران، داستان هایی نقل میشود. از جمله آنکه شخصی به نام شیخ رحیم مایل، در جوانی شکسته نستعلیق را، بسیار خوب مشق می نمود که حتی موجب اشتباه با خط استادش، عبدالمجید می گردید. لکن به دلیل هجو و سوء ادب به استاد، توفیق مشق و درک محضر ایشان از او سلب و آشفته روزگار می گردد

قریحه شعر درویش

بعلاوه عبدالمجید، دارای قریحه شعر و ادب نیز بوده است. چنانچه دیوان اشعار او، در سال 1363 توسط استاد احمد سهیلی خوانساری به چاپ رسیده است. او ابتدا به نام خموش و بعد ها به نام مجید، تخلص می کرد


سراسر دیوان وی، از غزل های سوزناک و عاشقانه، می باشد که حکایت از عشقی جانگذار و پاک داشته که در آتش حرمان و بی مهری آن، عمری را، سوزان و نالان سپری کرده است

از دیوان درویش یک نسخه در کتابخانه مدرسه عالی سپهسالار وجود داشته است. هم چنین نسخه کتابخانه دانشگاه تهران، نسخه ای نیز در کتابخانه مجلس، وجود دارد. نمونه ای از اشعار درویش عبدالمجید

کوی تو که بیچاره بسی هست در آنجا
رحمی که منم از همه بیچاره تر آنجا

ظلمست که بیرون کنیم از قفس اکنون
کز جور توام ریخته شد بال و پر آنجا

پرسید کسی دوش ز بزمت خبر از من
پنداشت که من داشتم از خود خبر آنجا

در بادیه عشق تو هر کس که نهد پای
شرط است در اول قدمش ترک سر آنجا

گرخانه من بی دروبامست عجب نیست
از سیل سرشکم شده زیر و زبر آنجا

زین پس من و میخانه که از جور زمانه
بی غم نتوان بود بجائی مگر آنجا

دور از تو مجید آرزوی خلد ندارد

کانجا که تویی از همه جا خوبتر آنجا

بیماری و فوت درویش عبدالمجید

در سال های پایانی عمر درویش (سی و چند سالگی)، شدت بیماری (تب مالاریا) وی افزایش یافته و حتی او را زمینگیر می نماید. تاملی در برخی قطعات عبدالمجید، حاکی از شدت مرض و مشکلات این هنرمند نامی است

مدتی است که نوبه ربعی گریبان گیر حقیر گردیده به انضمام ناخوشی های دیگر از جمله درد اعضاء» ص 192 ص


خلاصه کلام نوبه ربع به حدی احوال مخلص را مختل کرده است که توان وصف کردن، بالمره اشتها را قطع کرده است که هر گاه لقمه چیزی خورده شود تحلیل نمی رود. به تاریخ شهر رمضان المبارک 1183 ق» ص 175

حضرات فریاد و هزاران فریاد از دست نوبه ربع، که دیگر حال به کمترین بندگان، نگذاشته است. یعنی یک مثقال گوشت در بدن حقیر نمانده، پوستی بر روی استخوان. هر چه معالجت کردیم هیچ قسم، یعنی به هیچ وجه من الوجوه، نفع نپذیرفت

الحال که چاره منقطع شده، یعنی از همه جا و همه کس و به جناب سبحانی متوسل گردید، بعد از توسل و روز به روز حال خوش تر گردد، انشاء الله! امیدوار است که بهتر شود، یعنی به حدی رسیده که دوستان را وداع خواهم کرد

اگر چه در سال هزار و یکصد و هشتاد و چهار هجری باز نوبه هست، اما این قدر هست که بعضی ناخوشی های دیگر رفع و همان نوبه فقط مانده است


فریاد از دست اطبا! میرزا علی نقی حال که رفته است به چهار محال و ممتنع است که بیاید، خلاصه سرگردان کرده است، خود را و مرا و مردم را. به تاریخ یوم پنجشنبه شهر رمضان المبارکه سنه 1184 من هجره النبویه مصطوفیه (ص)» ص 211 ص

بخت نامساعد به حدی رنجور و شکسته و دردمندم دارد که قدرت از جا برخواستن ندارم، یعنی الحال قریب شش ماه است که از خانه پا به بیرون نگذاشته ام... در این مدت به احدی نه سرمشق و نه تعلیم داده ام، یعنی نتوانسته ام کلمه ای بنویسیم ... که به جان کندن بسیار، تحریر این چند سطر نمود ... خط کمترین این نیست، که در عین صحت اگر چشم برهم گذاشته می نوشتم، بهتر از این می نوشتم. چه کنم ستیزه با فلک نمی توانم کرد و از امر قضا سرنمی توان پیچید. ص 200

به هر تقدیر، عبد المجید طالقانی، در سال 1185 به دلیل بیماری نوبه ربع، ناشی از تب مالاریا، جان به جان آفرین تسلیم می نماید. آرامگاه او در قبرستان مقابل تکیه میر در شمال گورستان تخت فولاد اصفهان می باشد


گفتنی است، در نزدیکی روستای مهران طالقان، زادگاه درویش عبدالمجید طالقانی، بنای یادبودی برای ایشان در بالای تپه مشرف به روستا، احداث شده است

اشعار روی سنگ یادبود درویش، از لطفعلی بیگ آذر بیگدلی (1134- 1195 ق)، صاحب تذکرۀ آتشکده و از رفیق اصفهانی به خط نستعلیق عالی در رثای درویش، این عبارت، در بالای سنگ مزار، حک شده است

وفات مرحوم مغفور جنت و رضوان آرامگاه درویش عالمجید به تاریخ یوم الاربعا پانزدهم محرم الحرام سنه 1185 ق

ابیات شعر روی سنگ قبر درویش از آذربیگدلی، به شرح ذیل، می باشد


حیف و صد حیف که از کج روشیهای سپهر
بست بر ناقه اجل محمل درویش مجید

حیف و صد حیف که از نغمه سرایی افتاد
عندلیب به سخن قابل درویش مجید

بود چون ابر گهر ریز و چو دریا دُر خیز
خامه و نامه ز دست و دل درویش مجید

به یمین رخت کشید از صف اصحاب شمال
گشت چون رحمت حق شامل درویش مجید

زیست نیکو، چو بشد ماند از او نام نکو
از جهانست بس این حاصل درویش مجید

در جوانی زجهان گشت روان سوی جنان
از جنان بود چو آب و گل درویش مجید

زد رقم از پی تاریخ وفاتش آذر

شده ایوان جنان منزل درویش مجید

متن اشعار رفیق اصفهانی، در حواشی سنگ مزار درویش عبدالمجید

حيف و صد حيف ز درويش مجيد
که جوان رفت ز دنيا ناگاه

آن به انواع معارف عارف
آن به اقسام حقايق آگاه

زبده پیر و جوان از اقران
قدوه خرد و بزرگ از اشباه

بي خطا خطه خط را سلطان
بي سخن کشور معني را شاه

شعر چون شعر نکویان دلبند
خط بسان خط خوبان دلخواه

در جوانی ز جهان رخت کشید
چون به اوضاع جان کرد نگاه

حیف از آن طلعت افروخته حیف
آه از آن قامت افراخته آه

خسرو روح وی از کشور تن
سوی جنت چو برون زد خرگاه

زد رفیق از پی تاریخ رقم

(جعل الجنه مثویه آله)

بنای یاد بود درویش عبدالمجید طالقانی - در مسیر روستای مهران طالقان

​برگرفته از سایت : 

رمز عبورتان را فراموش کرده‌اید؟

ثبت کلمه عبور خود را فراموش کرده‌اید؟ لطفا شماره همراه یا آدرس ایمیل خودتان را وارد کنید. شما به زودی یک ایمیل یا اس ام اس برای ایجاد کلمه عبور جدید، دریافت خواهید کرد.

بازگشت به بخش ورود

کد دریافتی را وارد نمایید.

بازگشت به بخش ورود

تغییر کلمه عبور

تغییر کلمه عبور

حساب کاربری من

سفارشات

مشاهده سفارش